هفت هنر

نقد و بررسی سینما و ادبیات وتاریخ هنر

هفت هنر

نقد و بررسی سینما و ادبیات وتاریخ هنر

اسرارآمیزترین پدیده

فکر می کنم همه ی ما در یک مورد متفق القول باشیم که اسرارآمیزترین پدیده مرگ باشد. بشر با همه ی توانمندی ها و دانش پیشرفته ی خویش هنوز نتوانسته درون این پدیده را بشکافد.بنده نیز نه این تصمیم را دارم و نه اصلا با توجه به موقعیت قدرت این کار را. اما اسرار آمیز تر از مرگ گاهی اوقات نوع چگونه مردن است.همیشه از خود پرسیده ام چرا؟ ما عادت کرده ایم وقتی در گذشته محققی دانشمندی فیلسوفی حرفی زده آنرا وحی منزل پنداریم.به عنوان مثال دکارت حیوان را فاقد عقل و شعور می داند و به حیوان لقب ماشین بی روح میدهد!همانطور که می دانیم موجودات زنده در چهار گروه نباتی حیوانی انسانی و مافوق انسانی تقسیم بندی شده اند و دکارت دو گروه اول را فاقد شعور  و تفکر می داند و فقط انسان ها و مافوق انسان ها شعور دارند و البته مافوق انسان ها حکم صادر می کنند که انسان ها باید تابع باشند و نظر مافوق ها (لابد مانند خود دکارت !)همان وحی منزل است. در یکی از این شبهای تنهایی خویش بیننده ی برنامه ی مستندی از خودکشی دستجمعی نهنگ ها در ساحل بودم که البته هلکوپتر امداد! در پی برگرداندن آن حیوانات بیچاره به درون آبهای عمیق بود.و گوینده ی(البته دانشمند و مافوق انسان دکارتی!) از قول دکارت گفت که این حیوان چون شعور ندارد و درکی از ساحل ومردن ندارد به این سمت آمده و امیدواریم که بقول دکارت! قسمتی از مغز کودن این حیوان تحریک شده و بفهمد که دیگر این طرفا آفتابی نشود!بنده ی حقیر شرمنده ام که مقابل آقای دکارت و جانشین البته بر حقش! گوینده ی مستند می ایستم اما چکنم که فکر می کنم پس هستم! و اما ای کاش دکارت ویا جانشینان البته بر حق! می فرمودند که در این فرایند چطور همه ی نهنگها با هم تبدیل به مجسمه های بلاهت می شوند ! و دستجمعی خودکشی می کنند؟ این مافوق انسان ها درمورد فیل ها چه می گویند؟ فیل ها زندگی اجتماعی دارندو وقتی فیلی احساس می کند نمی تواند به زندگی ادامه دهد در آخر صف فیلهای در حال حرکت راه می رود و آرام آرام از بقیه جدا می شود و به گوشه ای می رود تا بمیرد.(سرخپوستان نیز همین کار را می کردند. با عرض پوزش از جانشینان البته بر حق ژنرال کاستر!)وقتی فیل دیگری جسد آن فیل مرده را می بیند صدای حزن انگیز عجیبی از خود سر می دهد.امروزه گیاهشناسان ثابت کرده اند که گیاهان هم حس غریبی دارند. فردی از کنار درختی رد می شود و یک برگ از درخت را میکند. حول برگهای دیگر ارتعاشات عجیبی رخ می دهد.اگر همان فرد فردا دوباره از کنار آن درخت بگذرد برگها او را احساس می کنند و با دوربین های فوق العاده قوی نشان داده شده که خود را عقب می کشند...قضاوت با شما یاران...من یا دکارت؟

ما می گوییم و می ماند بی جواب...

روزی مردی آمد پرسید: آیا نگارگری؟

پرسیدم...

پاسخم گفت: برایم نگاره ی زنی بکش خوش اندام شگفت زیبا مغرور و سنگدل

نقشی بی نقص می خواهم

پرسیدم چرا؟

پاسخم گفت:...می خواهم آن را بسوزانم

ببخشید. حال و روزم مناسب نیست. تنهام و خسته.

پائو لو کوئیلو و یک درس برای ما

شاید لازم باشد برای همان تک و توک گرامی دوستانی که پیگیر نوشته های خدمتگزارشان هستند و از بنده شکایت می کنند(البته از روی لطف که می دانم غیر از این هم نیست)متن یکی از درس های استاد کوئیلو را بنگارم و تنها از قول خویش دوستان را به العاقل اشاره حوالت دهم!نمی دانم بیماریم اما چقدر قدرت نگارش مرا می گیرد و تا کی می توانم ادامه دهم. امید که یاران زنده باشند و ...

نارگیل

یک ضرب المثل قدیمی می گوید : میمون پیر دستش را داخل نارگیل نمیکند. در هندوستان شکارچیان برای شکار میمون سوراخ کوچکی در نارگیل ایجاد می کنند. یک موز در آن می گذارند و در زیر خاک پنهان میکنند. میمون دستش را درون نارگیل می برد و به موز چنگ می اندازد اما دیگر نمی تواند دستش را بیرون بکشد چون مشتش از دهانه ی سوراخ خارج نمی شود فقط به خاطر اینکه حاضر نیست میوه را رها کند. در اینجا میمون در گیر یک جنگ ناممکن معطل می ماند و سرانجام شکار می شود. همین ماجرا در زندگی ما هم رخ می دهد. ضرورت دستیابی به چیز های مختلف در زندگی ما را زندانی آن چیزها میکند. در حقیقت متوجه نیستیم که از دست دادن بخشی از چیزی بهتر است تا از دست دادن کل آن چیز. در تله گرفتار می شویم اما از چیزی که به دست آورده ایم دست نمی کشیم. خودمان را عاقل می دانیم اما (از ته دل می گویم) می دانیم که این رفتار یک جور حماقت است.