هفت هنر

نقد و بررسی سینما و ادبیات وتاریخ هنر

هفت هنر

نقد و بررسی سینما و ادبیات وتاریخ هنر

پائو لو کوئیلو و یک درس برای ما

شاید لازم باشد برای همان تک و توک گرامی دوستانی که پیگیر نوشته های خدمتگزارشان هستند و از بنده شکایت می کنند(البته از روی لطف که می دانم غیر از این هم نیست)متن یکی از درس های استاد کوئیلو را بنگارم و تنها از قول خویش دوستان را به العاقل اشاره حوالت دهم!نمی دانم بیماریم اما چقدر قدرت نگارش مرا می گیرد و تا کی می توانم ادامه دهم. امید که یاران زنده باشند و ...

نارگیل

یک ضرب المثل قدیمی می گوید : میمون پیر دستش را داخل نارگیل نمیکند. در هندوستان شکارچیان برای شکار میمون سوراخ کوچکی در نارگیل ایجاد می کنند. یک موز در آن می گذارند و در زیر خاک پنهان میکنند. میمون دستش را درون نارگیل می برد و به موز چنگ می اندازد اما دیگر نمی تواند دستش را بیرون بکشد چون مشتش از دهانه ی سوراخ خارج نمی شود فقط به خاطر اینکه حاضر نیست میوه را رها کند. در اینجا میمون در گیر یک جنگ ناممکن معطل می ماند و سرانجام شکار می شود. همین ماجرا در زندگی ما هم رخ می دهد. ضرورت دستیابی به چیز های مختلف در زندگی ما را زندانی آن چیزها میکند. در حقیقت متوجه نیستیم که از دست دادن بخشی از چیزی بهتر است تا از دست دادن کل آن چیز. در تله گرفتار می شویم اما از چیزی که به دست آورده ایم دست نمی کشیم. خودمان را عاقل می دانیم اما (از ته دل می گویم) می دانیم که این رفتار یک جور حماقت است.

شانس تقدیر خواست خدا...

می گویند تقریبا قبل از شروع جنگ جهانی اول در بازار تهران یک تاجری به نام حاجی کمپانی کیا و بیا یی داشت. او تصمیم می گیرد سرمایه ی خود را این بار در تجارت چای بکار اندازد و به همین منظور سفارش چهل صندوق چای می دهد. از قضا روی برگه ی قرارداد سفارش چای مگسی بی ادبی می کند! و چهل چهارصد خوانده می شود و وقتی صندوق ها میرسد جنگ جهانی اول هم برپا می شود و حاجی کمپانی از همه جا بی خبر دولتسری شانس یا تقدیر مگسی خویش !و از نعمات جنگ جهانی! به ثروتی هنگفت رسید...

اما این مگس را فکر نکنید هما ن مگس های خانگی است که شما با یک تلمبه امشی ( ببخشید! من هنوز بر نگاه متحجرانه ی خویش کنار نیامده ام با عرض پوزش از مدیران خلاق و با دانش پیف پاف و تارو مار)آنها را نابود کنید. بر عکس این مگس به درازنای تاریخ سابقه دارد و از قضا همان مگسی است که وارد بینی مبارک نمرود مدعی خداوندی می شود و بساط مرگ او را فراهم می کند... حالا یاران و همراهانی که به بنده منت می نهید و این مطالب البته مشکوک بند ه را می خوانید! از دیدگاه شما این مگس مورد بحث چه موجودی است؟

غم بزرگ فردوسی (قسمت دوم)

برنجد یکی دیگری برخورد      بدادو به بخشش کسی ننگرد

...ز پیمان بگردند و از کاستی   گرامی شود کژی و کاستی

پیاده شود مردم رزمجوی       سوار آنکه لاف آرد و گفتگوی

کشاورز جنگی شود بی هنر     نژاد و بزرگی نیاید به بر

رباید همی این از آن آن از این     ز نفرین ندانند باز آفرین

...شود بنده ی بی هنر شهر یار      نژاد و بزرگی نیاید  به کار

بگیتی نماند کسی را وفا          روان و زبان ها شود پر جفا

ز ایران و از ترک وز تازیان              نژادی پدید آید اندر میان

نه دهقان نه ترک و نه تازی بود        سخن ها به کردار بازی بود

همه گنج ها زیر دامن نهند              بمیرند و کوشش بدشمن نهند...

زیان کسان از پی سود خویش         بجویند و دین اندر آرند پیش...

ز راز سپهری کس آگاه نیست         ندانند کاین رنج کوتاه نیست...

چنین است راز سپهر بلند              تو دل را بدرد برادر مبند...