هفت هنر

نقد و بررسی سینما و ادبیات وتاریخ هنر

هفت هنر

نقد و بررسی سینما و ادبیات وتاریخ هنر

شانس تقدیر خواست خدا...

می گویند تقریبا قبل از شروع جنگ جهانی اول در بازار تهران یک تاجری به نام حاجی کمپانی کیا و بیا یی داشت. او تصمیم می گیرد سرمایه ی خود را این بار در تجارت چای بکار اندازد و به همین منظور سفارش چهل صندوق چای می دهد. از قضا روی برگه ی قرارداد سفارش چای مگسی بی ادبی می کند! و چهل چهارصد خوانده می شود و وقتی صندوق ها میرسد جنگ جهانی اول هم برپا می شود و حاجی کمپانی از همه جا بی خبر دولتسری شانس یا تقدیر مگسی خویش !و از نعمات جنگ جهانی! به ثروتی هنگفت رسید...

اما این مگس را فکر نکنید هما ن مگس های خانگی است که شما با یک تلمبه امشی ( ببخشید! من هنوز بر نگاه متحجرانه ی خویش کنار نیامده ام با عرض پوزش از مدیران خلاق و با دانش پیف پاف و تارو مار)آنها را نابود کنید. بر عکس این مگس به درازنای تاریخ سابقه دارد و از قضا همان مگسی است که وارد بینی مبارک نمرود مدعی خداوندی می شود و بساط مرگ او را فراهم می کند... حالا یاران و همراهانی که به بنده منت می نهید و این مطالب البته مشکوک بند ه را می خوانید! از دیدگاه شما این مگس مورد بحث چه موجودی است؟

نظرات 1 + ارسال نظر
یک دانشجو چهارشنبه 24 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 06:31 ب.ظ

از این مطلب بهتر نبود- در مورد درگیری های اخیر میدان هفت تیر بنویس بهت نمیاد که محافظه کار باشی

درود بر تو غریبه آشنا. من محافظه کار نیستم. چه اینکه بارها و بارها بخاطر همین موضوع سر سبز خویش را تا بالای دار برده ام. اما بقول یکی از اساطیر مبارزه چه گوارا مبارزه برای رسیدن به سر منزل مقصود راه و روشی دارد که تنها با شور انقلابی به نتیجه نمی رسد و در کنار این شور شعور انقلاب هم لازم است.باید هدف را دید و شناخت و سپس راه های رسیدن به آن را بررسی کرد و بعد بهترین را انتخاب کرده و در آن قدم گذاشت. چه می خواهیم؟ و از چه راه هایی باید به هدف برسیم؟ و این هدف و این راه چه خدمتی به مردم خواهد کرد؟ و چگونه سعی خواهد کرد که آلام مردم در رنج و درد دیده را التیام بخشد؟و بعد اینکه من به سهم خود آیا محرم اسرار دارم که این درد نهفته را به اهلش گویم تا مطمئن باشم در نبودم حال به هر دلیلی! ادامه ی راه را طی کند؟ من محافظه کار نیستم . تنهام...من اگر ما نشوم تنهایم... تو اگر ما نشوی خویشتنی... از کجا که من و تو ...شور یکپارچگی را باز در شهر برپا نکنیم؟...از کجا که من و تو... مشت رسوایان را... باز نکنیم...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد