هفت هنر

نقد و بررسی سینما و ادبیات وتاریخ هنر

هفت هنر

نقد و بررسی سینما و ادبیات وتاریخ هنر

یک سال گذشت

درود بر همه ی یاران و همراهانم. امشب یک سال از تولد وبلاگ من گذشت. نمی دانم در این مدت آیا توانستم نوشته های خوب و در شان انسانی بنگارم یا نه.یه روزی مثل امروز شروع شد یه روز هم مثل یکی از روزای خدا تموم می شه. امیدوارم حداقل نوشته هام طوری بوده باشه که باعث کمی مکث و تامل برای خوانندگان بوده باشه.گاهی اوقات هم قبول می کنم که حکایت بعضی از آنها حکایت العاقل اشاره بود. بهر حال خوب یا بد به بزرگی خودتون ببخشید و ...

یاد دیروز

گاهی وقتا بعضی شعر ها همانند یک تابلوی نقاشی می مانند و یا یک فیلم و یا در ذهن موسیقی را تداعی می کنند. آیا شعری که خواهید خواند اینگونه نیست؟

بلم آرام چون قویی سبکبال      به نرمی بر سر کارون همی رفت

به نخلستان ساحل قرص خورشید   زدامان افق بیرون همی رفت

شفق بازی کنان در جنبش آب         شکوه دیگر و راز دگر داشت

به دشت پر شقایق باد سر مست      تو پنداری که پاورچبن گذر داشت

جوان پارو زنان بر سینه ی موج       بلم می راند و جانش در بلم بود

صدا سر داده غمگین در ره باد        گرفتار دل و بیمار غم بود

دو زلفونت بود تار ربابم                 چه می خواهی از این حال خرابم

تو که با مو سر یاری نداری             چرا هر نیمه شو آیی بخوابم

درون قایق از بادی شبانگاه           دو زلفی نرم نرمک تاب می خورد

زنی خم گشته از قایق بر امواج       سر انگشتش به چین آب می خورد

صدا چون بوی گل در جنبش باد       به آرامی به هر سو پخش می گشت

جوان می خواند و سرشار از غمی گرم        پی دستی نوازش بخش می گشت

تو که نوشوم نئی نیشوم چرایی        تو که یارم نئی پیشوم چرایی

تو که مرهم نئی زخم دلم را           نمکپاش دل ریشوم چرایی

خموشی بود زن در پرتو ماه            رخی چون رنگ شب نیلوفری داشت

ز آزار جوان دلشاد و خرسند           سری با او دلی با دیگری داشت

زدیگر سوی کارون زورقی خرد        سبک بر موج لغزان پیش می راند

چراغی کور سو می زد ز نیزار           صدایی سوزناک از دور می خواند

نسیمی این پیام آورد و بگذشت:       چه خوش بی مهربونی از دو سر بی

جوان نالید زیر لب به افسوس:           که یک سر مهربونی درد سر بی