گاهی وقتا بعضی شعر ها همانند یک تابلوی نقاشی می مانند و یا یک فیلم و یا در ذهن موسیقی را تداعی می کنند. آیا شعری که خواهید خواند اینگونه نیست؟
بلم آرام چون قویی سبکبال به نرمی بر سر کارون همی رفت
به نخلستان ساحل قرص خورشید زدامان افق بیرون همی رفت
شفق بازی کنان در جنبش آب شکوه دیگر و راز دگر داشت
به دشت پر شقایق باد سر مست تو پنداری که پاورچبن گذر داشت
جوان پارو زنان بر سینه ی موج بلم می راند و جانش در بلم بود
صدا سر داده غمگین در ره باد گرفتار دل و بیمار غم بود
دو زلفونت بود تار ربابم چه می خواهی از این حال خرابم
تو که با مو سر یاری نداری چرا هر نیمه شو آیی بخوابم
درون قایق از بادی شبانگاه دو زلفی نرم نرمک تاب می خورد
زنی خم گشته از قایق بر امواج سر انگشتش به چین آب می خورد
صدا چون بوی گل در جنبش باد به آرامی به هر سو پخش می گشت
جوان می خواند و سرشار از غمی گرم پی دستی نوازش بخش می گشت
تو که نوشوم نئی نیشوم چرایی تو که یارم نئی پیشوم چرایی
تو که مرهم نئی زخم دلم را نمکپاش دل ریشوم چرایی
خموشی بود زن در پرتو ماه رخی چون رنگ شب نیلوفری داشت
ز آزار جوان دلشاد و خرسند سری با او دلی با دیگری داشت
زدیگر سوی کارون زورقی خرد سبک بر موج لغزان پیش می راند
چراغی کور سو می زد ز نیزار صدایی سوزناک از دور می خواند
نسیمی این پیام آورد و بگذشت: چه خوش بی مهربونی از دو سر بی
جوان نالید زیر لب به افسوس: که یک سر مهربونی درد سر بی
شما حیلی زیبا به مقوله شعر و هنر نگاه می کنین افشین خان ...مویسقی اینجا منو به اوج می بره خوشحالم بابت آشنایی با شما ..حتما بازم سر می زنم.
سلام عزیزم..
ممنونم از حضورت..
امیدوارم که همیشه برام بمونی...
التماس دعا...
متن قشنگی بود....به امید روزای آفتابی و سبز
سلام
جالب بود که گفتی شعرا مثل نقاشی میمونن!! موافقم چون آدم با هر شعری که میخونه یه جوری نقاشیش میکنه :)
...
ایام به کام دوست گلم
سلام
ممنون که به ما سر زدی...زبان ما زبان همه هم سن و ساله هایی ست که بی گناه دارن می سوزند و قربانی این ...... ما را یاری دهید تا بگوئیم از آنچه که هست بهتر هم وجود دارد.تا آنچه همه میبینند ولی خاموشند را فریاد بزنیم.
شعرهای زیبایی داری ایشالله سر فرصت میخونم همشو..
شما رو لینک میکنیم و منتظر همکاری شما هستیم. یا حق!
سلام
مرسی به وبلاگ ما سر زدی
زیباست که هر دستی به فکر و زبان خود بنویسد. و تو هم بنویس ....
پاینده ایران و ایرانی
سلام افشین جان
شعرت رو که شروع کردم به خوندن تا چشمم به کلمه بلم افتاد یاد یکی از آهنگهای شماعی زاده افتادم که یه جای این آهنگ میگه :
می خونن با بلم رون و می رقصن با نی امبون . . .
مرسی که اومدی
بای بای
سلام
خوشحالم از حضور . آدرس وبلاگ جدیدم رو گذاشتم. شعر هم زیبا بود...........
سلام
چطوری آقا افشین
شرمندم خیلی دیر دارم بهت سر میزنم
دلم واست تنگ شده بود
واسه نوشتنهای پر از احساس و قشنگت
حال جسمیت چطوره؟ انگار گفته بودی ناراحتی پیدا کردی !؟درسته؟...انشالله که بهتری ؟ خیلی خیلی ارزوی سلامتی و آرامش رو واست دارم...امیدوارم همیشه موفق و شادو پیروز باشی
سلام عزیزم...
ممنون از اینکه خبرم کردی..
موزیک زیبای وبلاگت واقعا حس عجیبی رو تو آدم ایجاد می کنه...نمیشه گفت چه حسی ولی با آرامش عجیبی همراست.
همیشه منتظرتم..
متن قشنگتم خوندم...
موفق باشی..گلم//
بای
سلام عزیزم..
مرسی از این همه محبت..
به خدا دوست دارم همیشه آن باشم تا بیام پیشت..
امیدوارم هر جا هستی شاد باشی..
دوست دارم..
بیا پیشم..
منتظرتم..
بای..
راستی متنت خیلی قشنگ بود..
آبی تر از آنیم که بی رنگ بمیریم شیشه نبودیم که با سنگ بمیریم تقصیر کسی نیست که اینگونه غریبیم شاید که خدا خواست که دلتنگ بمیریم..
سبز باشی و پایدار.
منتظرتم.