هفت هنر

نقد و بررسی سینما و ادبیات وتاریخ هنر

هفت هنر

نقد و بررسی سینما و ادبیات وتاریخ هنر

پیامی سینمایی

با درود بر هم میهنان.سال نو بر همه ی آزاد زنان و مردان خوش.سخن را کوتاه کرده و تنها عرض می کنم از آنجا که آرشیو نسبتا خوبی از فیلم های بزرگ تاریخ سینما دارم و یا در دسترس دارم اگر هر دوستی در خواست فیلمی دارد بی منت در خدمت خواهم بود و امیدوارم بتوانم با این کار دلی را شاد نمایم.همانگونه که قبلا عرض کرده بودم علایق بنده سینما و ادبیات و در مجموع هنر می باشد.ای کاش دوستان علاقمند بتوانند در امر ساخت تاریخ شاهنامه و همین طور ساخت فیلمی با عنوان خلیج همیشگی پارس مرا راهنمایی ویا امیدوار کرده و یا کمکم کنند. بدرود

...واما من...!

درود بر همه ی یاران.مدتی نبودم والبته دلم برای تنهایی های خویش تنگ شده بود. من کارگردان و گزارشگر هستم.برای تهیه ی یک گزارش ورزشی به بم و کرمان رفته بودم .با دیدن شهر بم دلم گرفت.و با دیدن ارگ غم تمام وجودم را درنوردید.اما روزی از قصه ی یک عاشقی خواهم گفت که فکر می کردم شاید او هم تعدادی از عزیزان خانواده را در زلزله از دست داده اما نه... او معشوق خویش را از دست داده بود. همه می گفتند او بعد از زلزله دیوانه شده اما من پس از کوشش فراوان از زبانش قصه ای شنیدم. قصه ای که به افسانه می ماند و اگر هم این باشد که نیست از دید من هیچ حقیقتی به زیبایی افسانه نیست.به یاد می آورم آخرین مصاحبه ی خود با آن زن سرخ پوش میدان فردوسی تهران را...که وقتی از او پرسیدم میگن تو ۵۰ ساله که اینجا منتظری که یارت بیاد گفت: نه! دروغه..! واما من... میدانم که او دروغ می گفت.حق هم داشت. چرا که ۵۰ سال بیشتر از آنکه درد فراق او را خسته کرده باشد تحمل آدمهایی که او را دیوانه می پنداشتند و می پندارند را از دست داده بود.شاید هم:گوش نا محرم ما را جای پیغام سروش نباشد!...واو یکروز ناپدید شد و دیگر خبری هم از او در دست نیست. اما شاید طبق قانون تناسخ روح در جسم آن عاشق زلزله زده ی بم رفته باشد؟ شاید اگر بتوانم... و شاید اگر گوش محرم پیدا شود...

فردوسی و سخن امروز

ز بهر بر و بوم و فرزند خویش                                                     زن و کودک خردو پیوند خویش همه سر به سر تن به کشتن دهیم                                         از آن به که کشور بدشمن دهیم