جیرجیرک به خرس گفت: عاشقت شدم. خرس گفت: الان وقت خواب زمستانی من است وقتی از خواب بیدار شدم در موردش صحبت می کنیم. خرس وقتی از خواب بیدار شد می بیند جیرجیرک نیست. آخر خرس نمی دانست جیرجیرک ها فقط 3 روز عمر می کنند
دست هایی که یاری می رسانند مقــدس تر از دست هایی هستند که دانه های تسبیح را می گردانند****
لحظه لحظه زندگی همراه با عشق در تصرف انگشتان
شما باد................
یادت هست ؟
گاو ماما می کرد
گوسفند بع بع می کرد
همه می گفتند :
حسنک کجایی؟
حسنک کجایی ؟
آدمها گشنه اند
آدمها لبخند می خواهند
آدمها بوسه می خواهند
آدمها باران می خواهند
آدمها نور می خواهند
آدمها از بس همدیگر را بغل نکرده اند ،
گربه هارا بغل می کنند
آدمها از بس تنها شده اند ،
کسی را نمی بینند
آدمها از بس از عشق ترسیدند
دیگر دلشان نمی لرزد
حسنک بیا
دیگر کسی به کسی لبخند نمی زند
دیگر کسی دست دیگری را نمی گیرد
آدمها از هم می ترسند
شازده کوچولو ، در به در
تو اخترک ها دنبال گل می گردد
حسنک بیا و به دادمان برس
آدمها گشنه اند