هفت هنر

نقد و بررسی سینما و ادبیات وتاریخ هنر

هفت هنر

نقد و بررسی سینما و ادبیات وتاریخ هنر

بیان حقایق

کسانی که با تاریخ آشنایی دارند می دانند که فردوسی بزرگ در دوره ای زندگی می کرد که ایران مورد هجوم اعراب بادیه نشین واقع شده و آنها بر کشور استیلا داشتند.همه موظف بودند به زبان عربی بخوانند و بنویسند. تمام مکاتبات دیوانی و تالیفات علمی عربی بود.(شفا و قانون بوعلی).همه چیز دست به دست هم داده بود تا هویت ایرانی از بین برود.مانند دیگر کشورهای فتح شده بدست اعراب مانند مصر که امروزه نیز به زبان عربی صحبت می کنند و خود را عرب می دانند.اعراب ایرانیان را موالی و مجوس می خواندند!آنها باید سواره می بودند و پارسیان پیاده!و زنان آزاده ی ایرانی را به بردگی و اسارت می برده و اگر هم اسیر جنگی بودند مانند غنایم جنگی با آنان برخورد می شد و حتی زنان شوهر دار پس از اسارت آزاد از شوی می شدند و به حرمسرای اعراب می رفتند!وظیفه شان فقط شوهرداری و بچه دار شدن بود و حق اعلام موجودیت در جمع را نداشتند و حتی نام نیز نداشتند تا زمانی که دختر بودند به نام بنت فلان معروف بودند و وقتی ازدواج می کردند نام شوهر و فرزند پسر را یدک می کشیدند.دارای شناسنامه نبودند.(گویا اخیرا دولت کویت اجازه داده زنان دارای شناسنامه باشند و حق رای در انتخابات هم داشته باشند!!)اصلا همانگونه که همه می دانند اعراب دخترانشان را زنده به گور می کردند!زنان به عنوان نیم مرد محاسبه می شدند و دو رای زن برابر با یک رای مرد بود!و حدود سه چهار قرن بود که این باور در ایران رخنه کرده بود.ایرانی که شاهدخت هایش آزاد همچو مردان زندگی می کردند و در سوارکاری و چوگان ونرد بازی پایاپای مردان بودند. در جنگ ها شرکت می کردند و حتی فرمانروای ایران می شدند.(ایراندخت و پوراندخت).و فردوسی در چنین فضایی بود که برای اشارت به زنان پاکدامن و اسیر در دست باورهای بدوی دشمن هوشمندی گردیه خواهر بهرام چوبین را یاداوری کرد و از گرد آفرید گفت که با چه شجاعتی رودرروی سهراب و سپاه توران ایستاد و سهراب وقتی دلاوری گرد آفرید را دید و فهمید که او دختر است :

بدانست سهراب کو دختر است سرو موی او از در افسرست

شگفت آمدش گفت ز ایران سپاه چنین دختر آمدبه آوردگاه

سواران جنگی به روز نبرد همانا به ابر اندر ارند گرد

زنانشان چنینند ایرانیان چگونه اند مردان و نام آوران!

و همین سحر و جادوی قلم فردوسی بزرگ است که حدود هزار سال بعد در پاییز سال ۱۳۷۳ وزارت فرهنگ فرانسه زبان فارسی را از برنامه ی دروس و امتحانات دبیرستانهای آن کشور حذف کرد و شبی از یکی از رادیوهای اروپایی صدای دختری ایرانی شنیده شد که با شور و هیجان از فردوسی بزرگ و شاهنامه یاد کرد و ضمن اعتراض خود به دولت فرانسه گفت که هیچ یک از ملت های اروپایی آثار ادبی دویست سال پیش خود را نمی فهمند و در آموختن آنها دشواریها می کشند ولی زبان فردوسی بزرگ و شاهنامه را ایرانیان امروز زبان امروزی خود می دانند و دولت فرانسه به چه حقی به چنین زبانی که حامل فرهنگ غنی و درخشان بشری است بی حرمتی میکند؟...استدلال آن دختر ایرانی که در روزنامه های فرانسه هم انعکاس یافت بر دلها نشست.و همت ایران شنسان دانشمند ایران دوست و فشار افکار عمومی سبب شد که دولت فرانسه از تصمیم نابجای خود منصرف و زبان فارسی همچنان به عنوان یک زبان معتبر جهانی در برنامه های دروس و امتحانات مدارس فرانسه بر جای ماند.این دختر یادگاری است از نیاکان با فرهنگ و یزدان پرست ایرانی که توسط فردوسی بزرگ در شاهنامه شناسانده شد.بالاترین دعا را فردوسی برای اینگونه زنان اصیل و پاکدامن ایرانی کرده است:

سیه نرگسانت پر از شرم باد رخانت همیشه پر آزرم باد

و من خواهش می کنم یک بیت از هر شاعر دیگری را اگر کسی سراغ دارد عنوان کند که اینگونه و به این زیبایی جایگاه و منزلت مهین بانوی ایرانی را بیان کند.(برای درک بیشتر از نگاه دیگر شاعران توجه همراهان محترم را به مطالب پیشین جلب می کنم).درود و دو صد بدرود

نظرات 8 + ارسال نظر
[ بدون نام ] چهارشنبه 10 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 12:54 ق.ظ

سلام بابا بی معرفت حالا دیگه خبرمون نمیکنی؟؟؟
۲بار اپ کردی بی خبر؟؟
الان هم البته نخوندم اما وقتی خارج بشم میخونم
فعلا بای
یا حق

آتنا(پارتنون) چهارشنبه 10 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 10:44 ب.ظ http://www.partenon.blogsky.com

تو آن پرنده پاکی
که آسمان با توست
و بی تو
هرچه پنجره اینجاست
رو به تاریکی است
تو پنجره بودی
نماد یک پیموند
میان من و
آنچه ذهن من می خواست
تو
عاشقانه ترین واژه ای
که من دیدم
و می شد از نگاه تو
صد باغ سیب را چید
پرنده های باور من
در تو آشیان کردند
و این
نشانه خوبی برای بودن بود
یکی شدیم و رها از
حصارمن بودن
و سقف رفاقت
به رنگ آبی بود ...
ولی چه شد آخر
تو از چه ترسیدی
که پنجره ات را
بروی من بستی ...
و قاب خاطره افتاد
نگاه من تر شد
سکوت تو
آغاز سوگ واری هاست
سکوت نکن
سکوت تو مرگ است

آناهیتا پنج‌شنبه 11 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 01:32 ب.ظ http://naaji.blogfa.com

سلام
من کلا وبلاگ نویسی رو کنار گذاشتم و دیگه زیاد هم on نمی شم.
ممنون که تو این مدت تنهام نذاشتید
بای

فرنگیس پنج‌شنبه 11 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 02:02 ب.ظ http://www.mahfarang.blogfa.com

چی شده؟مسافر شدید؟شمام زدید به صحرا ؟ای بابا فکر میکردم اینا ماله نسله منه که دچار یاس فلسفی شدن نه شما.البته شایدم گذری باشه.

یاسمین(حرفهای یه دختر غمگین پنج‌شنبه 11 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 09:00 ب.ظ http://rue.blogsky.com

عمیق ترین درد چیست؟ عمیق ترین درد زندگی مردن نیست بلکه نداشتن کسی است
که الفبای دوست داشتن را برایت تکرار کند و تو از او رسم محبت بیاموزی.
عمیق ترین درد زندگی مردن نیست بلکه گذاشتن سدی در برابر رودیست
که از چشمانت جاری است.
عمیق ترین درد زندگی مردن نیست بلکه نداشتن شانه های محکمی است
که بتوانی به آن تکیه کنی و از غم زندگی برایش اشک بریزی.

.
.
.
.

سلام
وبلاگت واقعا جالبه
شاد باشی

عسلی پنج‌شنبه 11 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 10:14 ب.ظ http://www.asaliyeman2.blogfa.com

مرسی دوست عزیزم
شما خیلی بهم لطف دارید...
خوشحالم که کسی هست که وقتی دلش تنگ میشه
از وبلاگ من سر در میاره
موفق باشید
بازم ممنون...
خوشحالم کردی

لیلا جمعه 12 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 08:47 ب.ظ http://rooz-be-rooz.persianblog.com

بی نهایت جالبو قشنگ بود .......

دختر آریایی پنج‌شنبه 18 آبان‌ماه سال 1385 ساعت 05:45 ب.ظ http://ariangirl.blogsky.com

سلام افشین حان ....
منتظر حوابم هستم هاااا.... من برا اون پستت نظر دادم دیدم جواب ندادی اومدم باز نظر بدم اما چون یه بار نظر دادم دیگه باز نکرد برا همین اومدم اینجا ...
منتظرم ...

فعلا.......

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد