...مدتی است در طول روز و شب و به ویژه شب ها به یاد عزیزان از دست رفته می افتم.منظور نه تنها اسیران خاک که حتی آنانی هم که در قید حیات هستند و مرا در گوشه ای بسیار دور در گورستان خاطرات به خاک سپرده اند...
کندوکاوی از اعماق کودکی هایم تا به امروز.همه. همه.رفتگان و نرفته گان.من کجای این گنبد مینا ایستاده ام؟...
بخصوص غریبه آشنایی را که در یک شب یافتم و در یک ظهر با پاسخ ندادن به یک پیام من...گویا رفت.. همانند آهویی غزال وش در بیکرانه های دشت های غرب...
قاصدک ها آمدند اما برایم خبری نداشتند.
و در این وانفسا پدر هم رفت...
...
درود بر روان پاک م امید...
قاصدک هان چه خبر آوردی
از کجا وز که خبر آوردی
خوش خبر باشی اما اما...
گرد بام و در من بی ثمر می گردی...