هفت هنر

نقد و بررسی سینما و ادبیات وتاریخ هنر

هفت هنر

نقد و بررسی سینما و ادبیات وتاریخ هنر

بیاد عزیزی که...

...مدتی است در طول روز و شب و به ویژه شب ها به یاد عزیزان از دست رفته می افتم.منظور نه تنها اسیران خاک که حتی آنانی هم که در قید حیات هستند و مرا در گوشه ای بسیار دور در گورستان خاطرات به خاک سپرده اند...

کندوکاوی از اعماق کودکی هایم تا به امروز.همه. همه.رفتگان و نرفته گان.من کجای این گنبد مینا ایستاده ام؟...

بخصوص غریبه آشنایی را که در یک شب یافتم و در یک ظهر با پاسخ ندادن به یک پیام من...گویا رفت.. همانند آهویی غزال وش در بیکرانه های دشت های غرب...

قاصدک ها آمدند اما برایم خبری نداشتند.

و در این وانفسا پدر هم رفت...

...

درود بر روان پاک م امید...

قاصدک هان چه خبر آوردی

از کجا وز که خبر آوردی

خوش خبر باشی اما اما...

گرد بام و در من بی ثمر می گردی...

قصه ای دیگر...

 

قصه را که میدانی؟ قصه مرغان و کوه قاف را ، قصه رفتن و آن هفت وادی صعب را؟ قصه سیمرغ و آینه را؟ قصه نیست، حکایت تقدیر است که بر پیشانیم نوشته اند. -اما چه کنم با هدهدی که از عهد سلیمان تا امروز ، هر بامداد صدایم می زند و من همان گنجشک کوچک عذر خواهم که هر روز بهانه یی می آورد. بهانه های کوچک بی مقدار بهار که بیاید دیگر رفته ام بهار ،بهانه رفتن است حق با هدهد است که می گفت : رفتن زیبا تر است، ماندن شکوهی ندارد گیرم که بالم را هزار سال دیگر هم بسته نگه داشتم بالهای بسته اما طعم اوج را کی خواهد چشید؟ می روم، باید رفت ، در خون تپیده و پرپر سیمرغ ، مرغان را در خون تپیده دوست تر دارد هدهد بود که این را به من گفت راستی اگر دیگر نیامدم، یعنی که آتش گرفته ام ، یعنی شعله ورم ! یعنی سوختم، یعنی خاکسترم را هم باد برده است می روم از هرجا که رسیدم ، پری به یادگار برایت خواهم گذاشت می دانم این کمترین شرط جوانمردی ست بدرود.

بیاد فرهاد...

شاید سالگرد مرگش بهانه ای شد تا دوباره اینجا بیاموو خب این مهم رو به فال نیک می گیرم.. این که من او را چه طر شناختموچه رابطه ای با وی داشتم و...چندان برای دیگران شاید مهم نباشه.اما موضوع اینه که بین این همه آدمای جورواجوروبعضی ها یه جورایی خاص هستند.نه شیزوفرنی نه اسکیزوفرنی نه اوتیسم یه چیز دیگه. اینا نیست.او با چه کسانی بود و چه کسانی با او بودند.. شهریار قنبری خاص اسفندیار منفرد زاده خاص اصلا خود کوچینی یک محل خاص احمد شاملو سیاوش کسرایی  خاص... خب اینا جمع شدن و یک گروه خاص شدن و اثری یا بهتر بگم شاهکار هایی بوجود آوردن همه خاص...   خودتون قضاوت کنید:  بوی عیدی بوی توت بوی کاغذ رنگی بوی تند ماهی دودی وسط سفره ی نو  بوی یاس جا نماز ترمه ی مادر بزرگ... چند نفر از شما این بوهارو تجربه کردین؟چه حسی داشتین؟... با اینا زمستونو سر می کنم با اینا خستگیمو در می کنم... امروزی ها با چی زمستونو سر می کنن و خستگیشونو در می کنن؟..بگذریم.حالم خوب نیست.. روحش شاد و یادش گرامی باد...